فلسفه باید محدودیت‌های زبان را نشان دهد، سعی کند تا گزاره ها را قابل فهم و واضح نماید. باز هم ملاحظه می شود که تأکید بر یافتن حقیقت نیست، بلکه تأکید بر مفهوم گزاره ها در حالت کنونی آنهاست. اصل تحقیق پذیری، از سوی حلقه وین پذیرفته شد و به یکی از ابزارهای عمده آن تبدیل گردید. اعضای این حلقه عقیده داشتند که همه گزاره ها باید یا به وسیله منطق یا اظهارات مبتنی بر ادراک حسی قابل تحقیق باشد. گزاره «پدرها مذکرند» مثالی از یک گزاره منطقی است؛ یک گزاره منطق درست بر پایه واژه های به کار رفته استوار است. از سوی دیگر، «پدرها کارگرند» لزوما درست یا معنی دار نیست. این نوع گزاره ها تنها در صورتی معنی دار است که بتوان آنها را با آزمون حسی، تحقیق کرد. طرفداران پوزیتویسم منطقی بین جملات موسوم به «تحلیلی» و جملات موسوم به «تألیفی» تمایز ایجاد کردند.
 
گزاره‌هایی که حقیقت آنها منطقة ناشی از مفهوم آنها است، مانند این گزاره که «همه مردان تاس، بی مو هستند» تحلیلی نامیده می شود. جملاتی که اثبات آنها مبتنی بر تحقیق تجربی است «تألیفى» نام دارد مانند این گزاره که «جان دارای موی قهوه ای است».
پوزتیویست ها معتقد بودند که همه جملات تحلیلی در حوزه منطق صوری قرار دارد . آنها به علت ساختارشان درستند - و همه گزاره های تألیفی متعلق به علم بوده، اثبات اعتبار آنها نیازمند تحقیق تجربی است. باید خاطرنشان کرد که گزاره های تحلیلی جهان خارج را به شیوه گزاره های تألیفی توصیف نمی کند.
 
مثلا نمی توان استنتاج کرد که آنچه به کمک جمله‌های تحلیلی بیان می شود، واقعا وجود دارد. از این رو، از جمله «پریان دریایی زن هستند نمی توان استنتاج کرد که واقعا پری دریایی وجود دارد. اما گزاره «این گربه سفید است» با بررسی حقایق مربوط به آن قابل تحقیق است. پوزیتویستهای منطقی بر این باورند که گزاره های تحلیلی «بی محتوا» هستند، اما گزاره های تالیفی «از واقعیت خبر می دهند». گزاره های تحلیلی تنها از لحاظ تعریف درستند، در حالی که گزاره های تألیفی ادعاهای حقیقی درباره واقعیاتی دارد که صحت و سقم آنها قابل تحقیق است.
 
در این جا باید در مورد واژه های تحلیلی و تألیفی دقت به خرج داد. پوزیتویستها واژه تألیفی را به مفهوم قدیمی آن به کار نمی بردند. آنها نیز به اندازه راسل نسبت به «فلسفه کل گرای» قدیم که در پی ساختن «پاسخهای بزرگ» و تدوین نظامهایی بر اساس ترکیب عقاید متعارض بود، بدبین بودند. هم به نظر ویتگنشتاین و هم پوزیتویست های منطقی شیوه قدیمی ترکیب بسیار انتزاعی بود. ویتگنشتاین گزاره های مابعدالطبیعی را بی معنی می دانست و معتقد بود که تنها گزاره های با ارزش، گزاره های علوم طبیعی است. پوزیتویست های منطقی دیدگاه ویتگنشتاین را چنین تفسیر کردند که گزاره های درست باید قابل تحقیق تجربی باشد. اما توجه ویتگنشتاین به محدودیت های زبان، یعنی آنچه قابل گفتن است، جلب شده بود. خود او بر دیدگاهش در مورد تحقیق پذیری تجربی تکیه نمی کرد. ظاهرا پوزیتویست های منطقی بیان او را در مورد علوم طبیعی این طور فهمیدند که علوم طبیعی به وسیله تجربه قابل کشف بوده یا می تواند به وسیله حواس تحقیق شود. به هر حال، آنها «اصل تحقیق پذیری» را نتیجه گرفتند و جایگاه نسبتأ رفیعی به گزاره های «تألیفی»، «اخباری» دادند، زیرا این گزاره ها را می توان با روش تجربی تحقیق کرد.
 
آلفرد جولز ایر Alfred Jules Ayer (۱۹۱۰- ۱۹۸۹ م) کسی است که ترکیب پوزیتویسم منطقی با رویکردهای تحلیلی را با جدیت بیشتر دنبال کرد. او در ایتون Eton و آکسفورد تحصیل کرد، چند سالی در دانشگاه لندن به تدریس مشغول بود و در سال ۱۹۵۹ در آکسفورد به مقام استادی رسید. او یکی از اعضای برجسته حلقه وین بود و سعی کرد پوزیتویسم منطقی را برای دنیای انگلیسی زبان نه تنها از طریق تدریس و نوشتن، بلکه از طریق رادیو و تلویزیون تفسیر کند.
 
ایر تلاش کرد آموزه‌های اصلی تحلیل در کارهای راسل، ویتگنشتاین و حلقه وین را آشتی داده منظم کند. او به این نکته توجه داشت که وظیفه فلسفه، شناخت زبان، تشخیص گزاره های درست از نادرست، توضیح مفهوم گزاره ها و توجیه آنها از طریق تجزیه کردن به گزاره های اساسی پیرامون تجربه مستقیم یا بلافصل است. وی از اصل تحقیق پذیری استفاده کرده تا نشان دهد که گفته‌های دینی، ارزشی و مابعدالطبیعی، گزاره نیست.
 
ایر در کتاب زبان، حقیقت و منطق معیار تحقیق پذیری معنا را به کار برد. بر طبق آن، یک جمله برای یک شخص مفروض از نظر اطلاعات واقعی فقط زمانی معنادار است که خودش بداند گزاره هایی را که آن جمله ادعای بیان آنها را دارد چگونه بررسی کند؛ یعنی زمانی که بداند چه مشاهده‌ای تحت شرایط معین او را به پذیرش گزارهای به عنوان گزاره درست یا رد آن به عنوان گزارهای نادرست هدایت خواهد کرد. از این رو، توصیف انواع مشاهده هایی که لازم است برای تعیین درستی یا نادرستی یک جمله انجام شود، باید امکان پذیر باشد. اگر بتوان مشاهداتی ترتیب داد که در تعیین درستی یا نادرستی یک جمله مناسب باشد، آنگاه، جمله معنی دار خواهد بود؛ در غیر این صورت، جمله، بی معنی خواهد بود. در این جمله که:
 
«فرشته‌ها بال‌های نقره‌ای دارند»، به نظر نمی رسد مشاهده‌ای که بتواند این گزاره را تأیید یا رد کند، وجود داشته باشد؛ از این رو، جمله ای بی معنی است. این کاملا با جمله ای مانند: «در کره مریخ انسان وجود دارد» متفاوت است، زیرا اگر در حال حاضر قابل تحقیق نیست، لااقل قابلیت تحقیق در آینده را داراست.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 449-447، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387